شعر سپید: مثل کوهام کوهی از درد که وقتی دلش شور میزند از چشمههایش آب شور میآید مثل کوه ایستاده ام کوهی که وقتی دلش تنگ میشود هیچ چیز از تنش عبور نمیکند جز مرگ مثل کوه دوستت دارم به من برگرد گل سرت را از میان بوتههای وحشی تنم
سال آخر دبیرستان شعر می خواندم و علوم تجربی موسیقی گوش می دادم و فکر می کردم، به آینده زیر سرم بالش پر می گذاشتم بلکه خواب آزادی را ببینم برای فتح آسمان آماده بودم توی اتوبوس جاده ها را با اشک و لبخند پرواز کردم پا توی غربت دانشگاه
شعری از #بهزاد_رحیمی در روزنامه سراسری “سایه”/ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶ 📝 تصور کن خورشید، چادر سیاهش را سر کند و برود مثل مادری که می رنجد … ـ بهزاد رحیمی